• وبلاگ : معصومه
  • يادداشت : نقاشي هايي که در دفتر يادداشت مامان کشيدم!
  • نظرات : 1 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + وحيد 
    به بابا سيد جونت بگو برات دفتر نقاشي بخره كه لازم نشه توي دفتر يادداشت مامان جونت نقاشي بكشي

    + مروي 
    و باز خوشحالتر شدم از ديدن اين وبلاگ
    الحق كه حركت قابل تقدير و شايسته تقليدي انجام دادي سيد جان
    و اما شما معصومه جان :
    نميدونم اين كلمات رو بابا برات مي‌خونه يا خودت ميتوني بخوني؟!
    به هر حال خوشحال شدم از ديدن اين وبلاگ كه به نام تو بود
    اميدوارم آينده خوب و موفقي داشته باشي

    + مريم 
    سلام
    با اين شعر هات نمي دونم هنوز هم مي تونم بهت بگم كوچولو يا ...
    از اين به بعد هر وقت دلم برات تنگ شد ميام اينجا و اين عكس خوشگلتو مي بينم.
    اينم از خانوم خواهر ما كه زودتر رسيده اينجا.
    سلام
    نقاشي هاي قشنگي هستند
    و شعر هاي خوبي
    همچنين لينك شديد البته بي اجازه
    مثل اين كه اشكال تايپ از اپرا بود

    سلام.

    باشه من ميرم اكراين ممنون.

    احتمالا 1شنبه ميريم.

    به اميد ديدار.

    سلام معصومه خانوم.

    خوبي؟

    چرا هزار پات پاهاش از وسطش درومده؟

    پاهاي ديگه اش كو؟اينكه سر جمع ده تا بيشتر پا نداره.

    پس اون 990 تاي ديگه اش كجان؟؟؟؟

    پيش ما بيا مث اون روز نقاشي بكش. يادته پرچم اسرائيل رو ؟

    مواظب خودت باش

    + جواد 

    سلام معصومه خانوم

    آفرين

    خيلي قشنگ كشيدي

    مخصوصا اون خاتوم گربه

    سلام معصومه سادات عزيز
    چه بامزه كشيدي...
    آفرين آفرين
    همينطوري ادامه بدي انشاالله هنرمندي مي شي كه از بابا مهدي هم مي زني جلوتر.

    منتظر مي مونم نقاشي ها و شعرهاي جديدتم بزاري ببينيم.

    معصومه جون سلام خوبي؟

    نقاشيهات مثل خودت قشنگن فقط نگفتي اونهارو تو چه تاريخي كشيدي .

    دلم برات تنگ شده.