سلام و صد شاخه گل بر معصومه خانم
وقتي شعر مينويسي
دلت ميبيند،
لبهايت ميخوانند،
آنگاه دست هايت يا دستان مامان جون و جناب آقاي پدر
مينويسند!
اما
فکر ميکنم
هيچکس به اندازه ي خودت
عطر شعرت را احساس نميکند...
احسنت بر اين همه قشنگي و خوبي در کلام و دستهاي کوچکت!
به قلب بزگي که در سينه ي کوچکت مهرباني ميپاشد...
بي صبرانه منتظر آن روزي هستم که خودت اين وبلاگ را بچرخاني معصومه بانو :)