معصومه
یک روزی یک دختری رفت حرم امام علی. رفت دید چقدر شلوغه. و رفت تو صحن دید صحن از بیرون شلوغتره.
رفت جای ضریح دید اونجا هم از تو و بیرون هم شلوغتر است.
خانمهای اونجا همه با چادر اومده بودن.
من بچه شیعه هستم...
متن بالا خاطره ی معصومه از صحن حرم حضرت امیر بود که پشت تلفن گفت و من نوشتم. سعی می کرد مثل یک متن ادبی اون رو برام انشاء کنه. شایدم برای همین با یک مصرع شعر تمومش کرد. نقاشی پایین رو هم یک شب روبروی ایوان طلای نجف روی یک پاکت نامه و با خودکار مامانش کشید.